محل تبلیغات شما

اسناد روضه ها



بسم الله الرحمن الرحیم

امام صادق علیه السلام فرمود : وقتیکه خداوند پیامبر صلی اله علیه و آله را به معراج برد به او گفته شد: خداوند سهخبر به تو میدهد تا بنگرد که صبر تو چگونه است. عرض کرد نسبت به امر پروردگارمتسلیمم و نمی توانم صبر کنم مکر اینکه او به من قوت و توانایی عطا کند. اما آنمطالب چیست؟

به او گفته شد: اول آنها گرسنگی وسختی است که بر تو و بر اهل تو نازل می‌گردد.

عرض کرد : خدایا قبول کردم و راضی هستمو تسلیمم و از تو است توفیق و صبر.

اما دوم تکذیب و ترس شدید است و بخاطرآن همه هستی تو در راه من از دست میرود و اهل کفر با مال و نفس تو می جنگند وبخاطر صبر تو بر اذیتی که می شوی بخاطر اذیت اهل نفاق و درد ها و جراحت ها که درمعرکه نبرد به تو میرسد.

عرض کرد : خدایا قبول کردم و راضیم وتوفیق و صبر از جانب توست.

اما سوم : بخاطر بلاهایی است که براهل بیت تو وارد می شود بعد از تو که آنها را به قتل می رسانند.

 اما برادرت (امیرالمؤمنین علیه السلام) از امت تو سرزنش و درشتی و اذیت وآتش زدن و مخالفت نمودن و ظلم می بیند و در نهایت او را به قتل میرسانند.

 عرض کرد: خدایا قبول کردم و راضی وتسلیمم و از توست توفیق و صبر.

اما دخترت مظلوم واقع می گردد و محروممی شود و حقش از او غاصبانه گرفته  می‌شود که تو برای او قرار داده بودیو او را میزنند در حالیکه حامله است و بدون اجازه وارد حریم و خانه او می شوند وبعد از آن او بی اعتنایی مردم را خواهد دید و در بین مردم او را ذلیل می شمارند وکسی را نمی یابد که از او دفاع کند و بخاطر اینکه او را می زنند فرزندی را که دررحم دارد می اندازد و بخاطر همان از دنیا می رود.

عرض کرد: انا لله و انا الیه راجعونقبول کردم و راضیم و تسلیمم واز توست توفیق و صبر.

و دو فرزند برادرت یکی از آنها از رویمکر و حیله کشته می شود و حقش سلب می گردد و مورد اهانت قرار می گیرد و همه اینرفتارها را امت تو با او انجام می دهند.

عرض کرد: ما از خدائیم و به سوی اوباز می گردیم تسلیمم و و توفیق و صبر از جانب توست.

اما فرزند دیگر برادرت، امت تو او رابه جهاد با (دشمنان) فرا می خوانند بعد او را با شکنجه به قتل می رسانند و فرزنداو را و آنها که از اهل بیتش همراه اویند به شهادت می رسانند، آنگاه خانواده او رابه اسارت میگیرند و او از من کمک می خواهد و قضای من بر شهادت او و کسانی که با اوهستند قرار گرفته است و شهادت او حجتی است بر تمام کسانی که در روی زمین هستند واهل آسمانها و زمینها با جزع بر او میگریند و ملائکه ای که نتوانستند او را یاریکنند (به آنها اجازه داده نشد) بر او می گریند.

پس بعد از آن از نسل او مردی را خارجمی سازم که به وسیله او تو را یاری می کنم و شبح (روح) او در نزد من در عرش است(در نسخه دیگری آمده که خداوند فرمود : پس از نسل او مردی را خارج می سازم که بهوسیله او امام حسین را یاری می کنم) او زمین را پر از عدل می کند و قسط را در همهجا می گستراند و رعب (ترس) همه جا با اوست (یعنی دشمنان از او می ترسند) از(دشمنان) آن قدر می کشد تا جائی که از او میپرسند (یعنی به او اعتراض می کنند).

عرض نمود: انا لله و انا الیه راجعون.تسلیمم و راضی و از توست توفیق و صبر


آدرس

بحار الانوار ج28 ص 62

مستدرک سفینه البحار ج1ص 507

کامل ایارات ص 549

جواهر السنیه ص 290

برهان فی تفسیر القرآنج4 ص861

تفسیر کنز الدقائق وبحر الغرائب ج14 ص 533

تاویل الایات الظاهرهفی فضائل عتره الطاهره ج2 ص 881

جواهر التاریخ ج3 ص 436

 


بسم الله الرحمن الرحیم

جونکه غلام ابوذر بود جلوی آمد تا از سیدالشهدا علیه السلام اجازه جنگ با دشمنان وشهادت بگیرد او غلامی سیاه پوست بود

امامحسین علیه السلام متوجه او گردید و دلش به حال او سوخت فلذا به او فرمود :

أنت فی اذن منى فإنما تبعتنا للعافیة فلا تبتل بطریقنا

تواز طرف من اجازه رفتن داری چون تو برای عافیت به دنبال ما آمدی پس برای راهی که مادر آن قرار گرفتیم خود را به کشتن نده

جونخود را روی پاهای اباعبدالله انداخت و آنها را می بوسید و می گفت :

یابن رسول انا فی الرخاء الحس قصاعكم و فی الشدة أخذلكم؟والله ان ریحی لمنتن وحسبی للئیم ولونی لأسو دفتنفس علی بالجنة فیطیب ریحی و یشرفحسبی و یبیض وجهی لا والله لا أفارقكم حتى یختلط هذا الدم الأسود مع دمائكم

ای پسر رسول خدا صلی الله علیه وآله من در راحتی کاسه لیس شما بودم حال در گرفتاریشما را رها کنم؟ بخدا قسم بوی من بد است و اصل و نسب پستی دارم و رنگم سیاه استپس به من اجازه بهشت بده تا بویم خوش شود و نسبم شریف شود و چهره ام سفید گردد، نهبخدا قسم شما را رها نمی کنم تا این خون سیاهم با خون شما اهل بیت علیهم السلاممخلوط گردد

حضرتبه او اجازه میدان داد

آنگاهبه میدان رزم رفته بیست و پنج نفر از دشمنان را به درک واصل نمود و شهید شد.

سیدالشهدا علیه السلام بعد از شهادت جون بر بالینش حاضر گردید و فرمود:

اللهم بیض وجهه ، وطیب ریحه ، واه مع الأبرار ، وعرف بینه وبینمحمد وآل محمد

خدایا چهره اش را سفید گردان و بویش را خوش نما و او را با نیکان محشور فرما و بیناو و محمد و آل محمد (صلوات الله علیهم اجمعین) دوستی ایجاد نما

ازامام باقر علیه السلام روایت شده از قول امام سجاد علیه السلام که فرمودند : کهمردم در معرکه قتال حاضر شدند و مقتولین (شهدا) را دفن کردند اما جون بعد از دهروز پیدا شد که بوی مشک از او استشمام میشد. که رضوان خداوند بر او باد.


آدرس:

مثیرالاحزان ص 47

بحارالانوار ج 45 ص 23

عوالمالامام حسین علیه السلام ص 266

معالمالمدرستین ج3 ص 119

موسوعهکلمات امام حسین علیه السلام ص 544

مستدرکاعیان الشیعه ج1 ص 23

درسوگ آل الله ص 155

اللهوففی قتلی الطفوف  ص65

مناخلاق الامام حسین علیه السلام ص 227

موسوعهشهادت معصومین ج2 ص 225

ابصارالعین فی انصار الحسین علیه السلام ص 179

المجالسالعاشوریة ص 376

اعیانالشیعه ج1 ص605 و ج4 ص 297

اللهوفترجمه فارسی (بخشایشی) ص 132

رسائلو مقالات (سبحانی) ص 597

درسوگ امیر آزادی ترجمه مثیر الاحزان ص 232

تسلیةالمجالس ج2 ص 292

ریاضالابرار ج1 ص 224

عوالمالعلوم ج17 ص 266


بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی امام حسین علیه السلام به مصیبت اهل بیت و اولاد خود گرفتار شد و غیر از او و نش و کودکان و فرزند مریضش کسی باقی نمانده بود فریاد زد:

هَلْ مِنْ ذابّ یَذُبُّ عَنْ حُرَمِ رَسُولِ اللهِ ؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّد یَخافُ اللهَ فینا ؟ هَلْ مِنْ مُغیث یَرْجُو اللهَ فی إِغاثَتِنا ، هَلْ مِنْ مُعین یَرْجُو ما عِنْدَ اللهِ فی إِعانَتِنا ؟

آیا فدا شونده ای هست که در حرم رسول فدا شود؟ آیا موحدی هست که درباره ما از خدا بترسد؟ آیا فریاد رسی هست که به امید رحمت خدا به داد ما برسد ؟ آیا یاری کننده ای هست که در یاری ما امیدش (اجر و پاداش ) در نزد خدا باشد ؟

در این هنگام صدای ن به فریاد و شیون بلند شد پس امام حسین علیه السلام کنار خیمه آمد و فرمود:

ناوِلُونی عَلِیّاً الطِّفْلَ حَتّى أُوَدِّعَهُ

طفلم علی را بیاورید تا با او وداع کنم

زینب کبری سلام الله علیها طفل را نزدش آورد و رباب هم همراه زینب سلام الله علیها تا کنار درب خیمه آمد حضرت شروع به بوسیدن طفل نمود و می فرمود:

وَیْلٌ لِهؤلاءِ الْقَومِ إذا كانَ خَصْمُهُمْ جَدَّكَ

وای بر این مردم اگر دشمنشان جد تو باشد

سپس امام حسین علیه السلام رو به ام کلثوم نمود و به او فرمود: یا أُخْتاهْ ! أُوصیكِ بِوَلَدِی الصَّغیرِ خَیْراً ، فَإِنَّهُ طِفْلٌ صَغیرٌ ، وَ لَهُ مِنَ الْعُمُرِ سِتَّةُ أَشْهُر

 خواهرم ! تو را وصیت می کنم که در مورد طفل کوچکم خیر خواهی کنی ( به اصطلاح فارسی: حواست به این طفل باشد) چون کوچک است و شش ماه بیشتر عمر ندارد،

ام کلثوم فرمود: یا أخی ! إنّ هذا الطفل له ثلاثة أیّام ما شرب الماء ، فاطلب له شربة من الماء

ای برادر این طفل سه روز است که آب (کافی) ننوشیده، آبی برایش (از دشمنان ) بطلب

امام حسین علیه السلام طفل را گرفت و به طرف لشکر عمر سعد رفت و طفل را روی دست گرفت و به آنها فرمود:

یا قَوْمِ ! قَدْ قَتَلْتُمْ أَخی وَ أَوْلادی وَ أَنْصاری ، وَ ما بَقِیَ غَیْرُ هذَا الطِّفْلِ ، وَ هُوَ یَتَلَظّى عَطَشاً ، یا قَوْمِ ! إِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارحَمُوا هذَا الطِّفْلَ! یَشْتَكی مِنَ الظَّمَأِ ، فَاسْقُوهُ شَرْبَةً مِنَ الْماءِ، یا قَوْمِ ! لَقَدْ جَفَّ اللَّبَنُ فی ثَدْیِ أُمِّهِ!

ای مردم! شما برادرم و فرزندانم و یارانم را کشتید و غیر از این طفل کسی برایم باقی نمانده است و او هم از شدت تشنگی لبهایش را باز و بسته می کند ای مردم اگر به من رحم نمی کنید پس به این طفل رحم کنید که از تشنگی شکایت دارد و آبی به او بدهید ای مردم !  شیر مادرش خشک شده است.

در حالیکه طفل در آغوش او بود و با دشمنان سخن می گفت ، حرملة بن کاهل اسدی تیری به سوی او انداخت که

فذبح الطفل من الورید إلى الورید ، أو من الأذن إلى الأذن

او را در آغوش پدرش از ورید تا ورید (یا از گوش تا گوش) ذبح نمود. امام حسین علیه السلام فرمود:

هَوَّنَ عَلَیَّ ما نَزَلَ بی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللهِ

آنچه بر من نازل می شود (برایم پیش می آید) برایم آسان است چون در مقابل دیدگان خداست

در این هنگام امام حسین علیه السلام شروع به گریه نموده و فرمود:

أللّهُمَّ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ دَعَوْنا لِیَنْصُرُونا فَخَذَلُونا وَ أَعانُوا عَلَیْنا ، أللّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قَطْرَ السَّماءِ ، وَاحْرِمْهُمْ بَرَكاتِكَ ، أللّهُمَّ لاتَرْضَ عَنْهُمْ أَبَداً ، أللّهُمَّ احْكُمْ بَیْنَناوَبَیْنَ قَوْم دَعَوْنا لِیَنْصُروُنا فَقَتَلُونا

خدایا تو می دانی آنها ما رادعوت کردند که یاریمان کنند آنگاه ما را تنها گذاردند و بر علیه ما هم پیمان شدند ، خدایا باران آسمان را از آنها منع کن و آنها را از برکاتت محروم نما ، خدایا بین ما و آنها قضاوت نما که ما را دعوت کردند که یاریمان کنند ولی ما را کشتند.

در این هنگام امام حسین علیه السلام دستانش را از خون آن طفل پر نمود آنگاه آن را به سمت آسمان پاشید و فرمود:

لا یَكُونُ أَهْوَنَ عَلَیْكَ مِنْ فَصیل أللّهُمَّ إنْ حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ فَاجْعَلْ ذلِكَ لِما هُوَ خَیْرٌ لَنا وَانْتَقِمْ لَنا مِنَ الظّالِمینَ ، یا نَفْسُ ! اصْبِری وَاحْتَسِبی فیما أَصابَكِ ، الهی تری ما حَلَّ بِنا فِی العاجِلِ ذَخیرَةً لَنا فِی الأْجِلِ

یعنی: این طفل در نزد تو کم ارزش تر از بچه شتر (صالح پیامبر علیه السلام) نیست ، خدایا اگر یاریت را از ما دور نمودی پس آنچه بر ما نازل می گردد را برایمان خیر قرار بده و و از ظالمان انتقام ما را بگیر. ای نفس ! صبر کن و آنچه برایت رخ می دهد به حساب خداوند بگذار! خدایا می بینی آنچه اکنون برایمان رخ می دهد پس آن را برای آینده ما ذخیره قرار ده.

(امام باقر علیه السلام فرمود:) لم یسقط من ذلك الدم قطرة إلى الأرض

از آن خون یک قطره به زمین بر نگشت

فنودی من الهواء : دعه ، یا حسین ! فإنّ له مرضعاً فی الجنّة

ناگهان صدای از آسمان برخاست که : ای حسین! او را به حال خود واگذار که در بهشت دایه ای(شیر دهنده ای) دارد 

امام حسین علیه السلام آن طفل به خون آغشته را به سینه چسانیده بود و گریه می کرد به سمت خیمه آمد ن صدای گریه حضرت را شنیدند و از خیمه بیرون دویدند و با دیدن بدن غرق به خون آن طفل صدا به واویلا و و ناله و شیون بلند کردند

حمید بن مسلم می گوید دیدم که زنی از خیمه بیرون دوید و و پای او به دامن لباسش می خورد و به زمین می افتاد و بر می خواست و فریاد می کشید که واویلاه واقتیلاه وا مهجت قلباه یعنی وای بر من! وای بر کشته من! وای بر میوه دل من! بگونه ای می گریست که عده ای از لشکر عمر سعد هم به حال او می گریستند وقتی آن زن به جنازه آن طفل رسید خود را روی جنازه او انداخت و گریه می نمود

زینب کبری آن طفل را در آغوش گرفته بود و به سینه چسبانیده بود و گریه کنان می فرمود: وا محمدا وا علیا بعد از شما از این امت ستمکار چه بر سر ما می آید وای از سوز قلبم وای بر حزنم وای بر طفل آغشته به خون وای بر طفلی که هنوز از شیر گرفته نشده بود وای بر گرفتاری ما وای بر حسرت وای بر بلک چشم ما که زخم شدند.

ثمّ نزل الحسین ( علیه السلام ) عن فرسه وحفر للصبیّ بجفن سیفه ، ورمّله بدمه ، وصلّى علیه

سپس از اسبش پیاده شد و با غلاف شمشیرش برای آن طفل قبری حفر نمود و آن طفل را به خون خودش آغشته نمود و بر او نماز خواند


آدرس

موسوعه کلمات معصومین ص 577

لهوف ترجمه بخشایشی ص 142

شرح احقاق حق ج 27 ص 206

ینابیع المودة قندوزی ج3 ص 78

موسوعه شهادت معصومین ج2 ص 268

شجره طوبی ج1 ص 30

صحیفة الحسین علیه السلام ص 86

محن الابرار ج 2 ص 290


بسم الله الرحمن الرحیم

بعداز آنکه یک یک اصحاب سیدالشهدا به میدان رفتند تا جائی که حضرت تنها ماند و با اوهیچ یک از افرادش از اصحاب و فرزندان و فامیلهایش باقی نمانده بود

دراین هنگام مولودی برایش متولد شده بود حضرت او را در آغوش گرفت و در گوش آن نوزاداذان گفت و خواست کامش را باز کند (چیزی در دهان آن نوزاد بگذارد، که البته طبقروایات ما مستحب است ذره ای خاک کربلا در دهان طفل بگذارند) که در این لحظه شخصیاز بنی اسد بنام ابن موقد النار تیری پرتاب نمود که به حلقوم طفل اصابت نمود بطوریکه او را ذبح نمود ، سیدالشهدا علیه السلام تیر را از گلوی طفل بیرون آورد

آنگاهطفل را با خونش آغشته ساخت و می فرمود:

وَاللهِ !لاََنْتَ أَكْرَمُ عَلَى اللهِ مِنَ النّاقَةِ ، وَلَمُحَمَّدٌ أَكَرْمُ عَلَىاللهِ مِنْ صالِح

یعنی:به خدا قسم ! تو از شتر صالح پیامبر (علیه السلام) در نزد خدا گرامی تری و محمد(صلی الله علیه و آله) از صالح پیامبر در نزد خداوند گرامی تر است

آنگاهبه زینب کبری سلام الله علیها فرمود او را بگیر

فتلقى حسین دمه فی یده وألقاه نحو السماء

یعنی:امام حسین علیه السلام دستش را از خون آن طفل پر می کرد و به سمت آسمان می پاشید ومی فرمود:

رب إن تك قد حبست عنا النصر من السماءفاجعله لما هو خیر ، وانتقم لنا من الظالمین

خدایااگر یاری آسمانیت را امروز از ما منع نمودی پس آن را خیر قرار بده و از ظالمانانتقام ما را بگیر

بعدآن طفل را آورده و در کنار اجساد فرزندان و برادر زادگانش قرار داد.


تذکر : در داستان شهادت طفل شیر خوار سیدالشهدا علیه السلام مقاتل دو داستان راکه کمی شبیه به هم هم هستند نقل نموده اند که یکی حکایت از طفل شیرخواری دارد کهدر کنار خیمه در آغوش سیدالشهدا علیه السلام شهید شد، که بعضی از مقاتل حکایت ازآن می کند که آن طفل روز عاشورا به دنیا آمده بود و و طفل دیگری را که سیدالشهداعلیه السلام روی دست گرفت و برای او آب خواست که آنهم شهید شد

برای همین متفاوت بودن این دو داستان بعضی از اربابان مقاتل و علما قائلشدند که دو طفل شیر خوار روز عاشورا از سیدالشهدا علیه السلام شهید شدند که درمقاتل یکی به نام عبد الله رضیع مشهور شده و دیگری به نام علی اصغر که البته نظراین حقیر هم همین است و الله العالم

ما در این بخش هر دو داستان را آوردیم



آدرس

موسوعهکلمات معصومین ص 577

لهوفترجمه بخشایشی ص 142

شرحاحقاق حق ج 27 ص 206

ینابیعالمودة قندوزی ج3 ص 78

موسوعهشهادت معصومین ج2 ص 268

شجرهطوبی ج1 ص 30

صحیفةالحسین علیه السلام ص 86



بسم الله الرحمن الرحیم

رسول خدا صلی الله علیه و اله در آخرین ساعات عمرشریفش کمتر مردم را بنزدش راه می داد و امیر المومنین علیه السلام از او جدا نمیشد مگر از روی ضرورت ، و ساعات آخر رسول خدا صلی الله علیه و اله بود که امیرالمومنین برای کارهائی از نزد پیامبر صلی الله علیه و اله بیرون رفته بود که رسولخدا صلوات الله علیه به حال آمد و در حالیکه ن او اطرافش بودند فرمود :

ادعوا لی أخی و صاحبی (خلیلی)

برادرم و همراهم (دوستم) را به نزدم بخوانید

ام سلمه گفت : علی علیه السلام را برایش بخوانیدکه او منظورش غیر از علی علیه السلام نیست پس امیر المومنین علیه السلام را بهنزدش فراخواندند .

وقتی علی علیه السلام به نزد آن حضرت آمد به اواشاره نمود که جلو بیا و آن حضرت خود را روی بدن پیامبر انداخته بود (یعنی کنارپیامبر قرار گرفت بطوری که سرش را به صورت پیامبر نزدیک کرده بود تا صدای آهسته آنحضرت را بشنود و در زیر لحاف پیامبر صلی الله علیه و اله رفته بود.

پس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  با اوبه مدت طولانی سخن گفت ، آنگاه علی علیه السلام برخواست و گوشه ای نشست تا اینکهرسول خدا صلی الله علیه و آله از حال رفت در این موقع حضرت امیرالمومنین علیهالسلام از نزد پیامبر صلی الله علیه و آله خارج گردید

مردم از او پرسیدند :

ای ابا الحسن در چه موردی تو را راهنمائی می کرد؟حضرت جواب داد :

علمنی رسول الله ألف باب من العلمفتح لی كل باب ألف باب، و وصانی بما أنا قائم به إن شاء الله

یعنی: هزار باب علم به من تعلیم نمود که از هربابی هزار باب برایم گشوده شد و مرا وصیت نمود به چیزهائی که انشاء الله برایانجامش قیام خواهم کرد.

سپس رسول خدا حالش سنگین شد بطوری که به حالت احتضارافتاد ، وقتی نزدیک شد که روح از بدن مبارکش خارج گردد ، به امیر المومنین علیهالسلام فرمود :

ضع رأسی یا علی فی حجرك فقد جاءأمر الله عز وجل ، فإذا فاضت نفسی فتناولها بیدك وامسح بها وجهك ، ثم وجهنی إلىالقبلة ، وتول أمری ، و صل علیّ أول الناس ، و لا تفارقنی حتى توارینی فی رمسی ، واستعن بالله عز وجل.

یعنی: ای علی  سرم را در آغوشت بگیر که امرخداوند عزوجل (مرگ) وقتش رسیده است پس هنگامی که روحم خارج شد آن را با دستت بگیرو به صورتت بکش بعد مرا رو به قبله نما و مشغول کارهای من بشو و اولین نفر بر مننماز بخوان و از من جدا نشو تا مرا در قبرم قرار دهی و از خداوند عز و جل کمکبخواه.

علی علیه السلام سر (مبارک رسول خدا صلی اللهعلیه و آله) را در آغوش گرفت و آن حضرت از حال رفت و فاطمه سلام الله علیها خود رابر روی بدن آن حضرت انداخته و میگریست و به چهره پیامبر صلی الله علیه و آله نگاهمی نمود و نوحه می کرد و می فرمود:

( و أبیض یستسقى الغمامبوجهه           ثمال الیتامى عصمة للأرامل )

و سپید روئی که آبر به احترام چهره اش میبارد            کفیل یتیمان و پناه بیوه ن

در این لحظه پیامبر چشمانش را باز نمود و با صدایضعیفی فرمود: ای دخترم این قول عمویت ابوطالب است اینچنین مگوی بلکه بگوی: 

وما محمد الا رسول قد خلت من قبلهالرسل أفإن مات أو قتل انقلبتم على اعقابكم

و نیست محمد (صلی الله علیه و آله) مگر فرستادهای که قبل از او هم رسولانی بودند آیا اگر بمیرد یا کشته شود به گذشته خود بر میگردید؟ (سوره آل عمران آیه 144)

فاطمه سلام الله علیها بسیار گریست رسول خدا صلیالله علیه و آله به دخترش اشاره کرد که نزدیک بیا ، فاطمه پیش رفت آنگاه به اوچیزی را به او بصورت راز گفت که چهره فاطمه شادمان گردید

آنگاه رسول خدا از دنیا رحلت فرمود در حالیکه دستراست امیر المومنین زیر گلوی آن حضرت بود پس روح پیامبر صلی الله علیه و آله دردست او خارج گردید و علی علیه السلام دست خویش را بالا برده به صورت خود کشیدآنگاه او را رو به قبله قرار داد و چشمانش را بست و روی او پارچه ای کشید و مشغولبه رسیدگی به امور آن حضرت شد

امیرالمومنین علیه السلام از فاطمه سلام اللهعلیها پرسید :

رسول خدا صلی الله علیه و آله چه رازی را به توگفت، در حالیکه بخاطر رسول خدا صلی الله علیه و آله محزون بودی و ناله و افغان مینمودی ناگهان خوشحال شدی؟ فاطمه سلام الله علیها فرمود:

إنه خبرنی أننی أول أهل بیته لحوقابه ، وأنه لن تطول المدة بی بعده حتى أدركه ، فسری ذلك عنی.

به من خبر داد من اولین کسی هستم که به او ملحقمیشوم و خیلی بعد از او برایم طول نمی کشد تا اینکه او را درک می کنم (ملاقاتمی کنم ) پس این موضوع مرا خوشحال نمود.

 

آدرس

ارشاد مفید ج1 ص 158

بحار الانوار ج 22 ص 471

اعلام الوری ج 1 ص 268

موسوعه شهادت معصومین ج 1 ص 65

منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغهج15 ص 91

جواهر التاریخ ج 3 ص 2367موسوعه امامعلی بن ابیطالب (ریشهری) ج1 ص 303

الانتصار ج 7 ص 165

الهجوم علی بیت فاطمه سلام اللهعلیها ص 65

المهجة البیضاء ج8 ص 280


بسم الله الرحمن الرحیم

بعد از اینکه عبید الله بین زیاد لعنه الله علیه از کشتن مسلم بن عقیل فارغ شد دستور داد که هانی بن عروه را به قتل برسانند.
او را به بازاری که در آن گوسفندان را خرید و فروش می کردند بردند در حالیکه در طناب بسته بود و می دانست که کشته خواهد شد.
و دائما صدا می زد :
وا مذحجاه وا عشیرتاه
کجایند قبیله مذحج کجایند فامیلها (که به فریادم برسند)
در این هنگام دستان خود را از طناب باز نمود و فریاد می زد : آیا چیزی نیست که با آن از جانم محافظت کنم؟ آیا کاردی، سنگی، استخوانی، نیست؟ تا مرد از جانش دفاع کند؟
دوباره بر سرش ریختند و او را محکم بستند
پس به او گفتند: گردنت را بکش (تا آن را بزنیم) گفت: به خدا قسم این کار را نمی کنم من در دادن جانم سخاوتمند نیستم ، من کسی نیستم که شما را برای قتل خودم یاری کنم.
غلام عبید الله بن زیاد که نامش رشید بود جلو آمد شمشیری به او زد که اثری نکرد(یعنی موجب کشته شدنش نشد) در این هنگام هانی گفت:
إلى الله المعاد اللهم! إلى رحمتك ورضوانك ، اللهم اجعل هذا الیوم كفارة لذنوبی! فإنی إنما تعصبت لابن بنت نبیك محمد صلى الله علیه وآله وسلم
به سوی خداست بازگشت خدایا به سوی رحمت و رضای تو (می آیم) ، خدایا این را کفاره گناهانم قرار ده چون من برای حفظ پسر دختر پیامبرت صلی الله علیه و آله پافشاری کردم
 پس رشید دوباره پیش رفت و ضربه دیگری به او زد و او را به قتل رسانید (رحمت خدا بر او و لعنت ابدیش بر قاتلش باد)
بعد از آن عبید الله بن زیاد دستور داد که بدن مسلم و هانی (رحمهما الله) را سرازیر به سلیب بکشند

آدرس:
مقتل الحسین ابی مخنف ص 57
اعلام الوری باعلام الهدی ج1 ص 444
حیات الامام حسین علیه السلام ج2 ص 410
ابصار العین فی انصار الحسین علیه السلام ص 142
المجالس الفاخره ص 206
الاعلام من الصحابة و التابعین ج 6 ص 126
المجالس العاشوریه ص 143
معالم الفتن ج2 ص 169
وقعة الطف ص 142
الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد ج2 ص 64
غم نامه کربلا (ترجمه لهوف) ص 83
تسلیة المجالس و زینة المجالس ج2 ص 202
عوالم العلوم و المعارف ج17 ص 208
در سوگ آل الله ص 86
الفتوح ج5 ص 61
موسوعه شهادت معصومین ج2 ص 28
بحار الانوار ج44 ص 358
عوالم الامام حسین علیه السلام ص 208
لواعج الاشجان ص 66
الفوائد الرجالیه ج4 ص 27
معجم رجال الحدیث ج20 ص 274
قاموس الرجال ج10 ص 493
تاریخ طبری ج4 ص 285
تاریخ کوفه ص 332


بسم الله الرحمن الرحیم

امیر المومنین علیه السلامفرمود : به خدا قسم مشغول کار فاطمه سلام الله علیها شدم و او را در لباسش غسلدادم و لباسش را خارج نساختم پس بخدا قسم او مبارکه و پاک کننده و پاکیزه بود سپساو را با زیادی حنوط رسول خدا صلی الله علیه و آله حنوط نمودم و او را کفن نمودم ودر چند کفن قرار دادم آنگاه زمانیکه خواستم سر کفن آخر را ببندم صدا زدم ای زینبای سکینه ای فضه ای حسن ای حسین (علیهم السلام) پیش بیایید و از مادر خود توشهبردارید (یعنی برای آخرین بار با او وداع کنید و زیارتش نمایید) و این زمان جدائیاست و دیدار بعدی در بهشت خواهد بود

پس حسن و حسین (علیهماالسلام) پیش آمدند و ندا می کردند که وا حسرتا (سوز درون ما) هر گز از فقدان جدمانمحمد مصطفی و مادرمان فاطمه زهرا (سلام الله علیهما) خاموش نمی شود ، ای مادر حسنو ای مادر حسین وقتی جد ما محمد مصطفی را ملاقات نمودی سلام ما را به او برسان وبه او بگو : ما بعد تو در این دنیا یتیم ماندیم

آنگاه حضرت فرمود :

إنی أشهدالله أنها قد حنت وأنت ومدت یدیها و ضمتهما إلى صدرها ملیا

خدا را شاهد می گیرم که فاطمهآهی کشید و ناله ای کرد و دستان خویش را باز نمود و آن دو را به آرامی به سینهچسبانید که در این هنگام منادی ای از آسمان ندا داد که

یا أبا الحسن ارفعهما عنهافلقد أبكیا والله ملائكة السماوات فقد اشتاق الحبیب إلى المحبوب

ای ابا الحسن آن دو را برداراز روی (بدن) فاطمه بتحقیق که آن دو ، ملائکه آسمانها را به گریه آوردند که حبیبمشتاق (ملاقات) محبوب خویش است

پس آن دو را از روی سینهفاطمه (سلام الله علیها) برداشتم و شروع به گره زدن ردای کفن نمودم که این ابیاترا می سرودم :

جدایی تو بزرگترین چیزها درنزد منست

و از دست دادن تو ای فاطمهبزرگترین داغها و مصیبات است

بزودی از حسرت می گریم وطولانی نوحه می کنم

بر دوستی که که از دست رفت وبهترین راه را برای مرگ پیمود

ای چشم نیکی کن و کمکمنما

پس اندوه من همیشگی است وبرای دوستم می گریم

آنگاه فاطمه را روی دستم حملکردم و رو بسوی قبر پدرش بردم

در این هنگام امیر المومنین(علیه السلام) ندا کرد :

السلام علیك یا رسول اللهالسلام علیك یا حبیب الله ، السلام علیك یا نور الله ، السلام علیك یا صفوة الله

درود بر تو ای رسول خدا ،درود بر تو ای حبیب خدا ، درود بر تو ای نور خدا ، درود بر تو ای برگزیدهخدا 

منّی السلام علیك والتحیةواصلة منّی إلیك ولدیك ، ومن ابنتك النازلة علیك بفنائك وإن الودیعة قد استردت ،والرهینة قد أخذت ، فوا حه على الرسول ، ثم من بعده على البتول ،

از من به تو سلام و تحیت کهبه تو برسد و در نزد تو باشد و از جانب دخترت که نازل شده بر تو در آستانت ،بدرستی که امانت را و آنچه بعنوان گرو گرفته بودم  برگرداندم و وای از اندوهیکه به خاطر رسول (صلی الله علیه و آله) است و بعد از آن از بتول

ولقد اسودت علی الغبراء ،وبعُدَت عنی الخضراء ، فوا حه ثم وا أسفاه

آسمان برایم تاریک گردیده ، وخوشی و خرمی از من دور گشته ، پس وای از اندوه و باز هم وای و تاسف


آدرس

بحار الانوار ج43 ص 0

منهاج البرائه فی شرح نهجالبلاغه ج 13 ص 28

اللمعه البیضاء ص 860

زندگانی حضرت زهرا س ترجمهجلد 43 بحار ص 604

ریاض الابرار فی مناقب ائمهالاطهار ج1 ص 63

عوالم العلوم ج11 ص 1071


بسم الله الرحمن الرحیم

زمانیکهامام حسین علیه السلام به شهادت رسید خبرش به مدینه رسید که چگونه شهید شد .ن پیامبر صلی الله علیه و اله در منزل ام سلمه و مهاجرین و انصار ماتم بپانمودند . و عبد الله عمر بن خطاب از خانه خود خارج شد در حالیکه فریاد می زد و میگریست و به صورت لطمه می زد و گریبان چاک کرده بود و می گفت: ای گروه بنی هاشم وقریش و مهاجرین و انصار چنین چیزی را بر رسول خدا و اهل بیت او (علیهم السلام) رواداشتند و شما زنده اید و روزی می خورید؟ تا یزید هست آرامش نخواهد بود

وهمان شب از مدینه خارج شد و به هیچ شهری نمی رسید مگر آنکه می گریست و فریاد میکرد و اهل آن را بر علیه یزید می شورانید و خبر کارش به یزید نوشته شد و عبد اللهعمر شهرها را گشت تا به دمشق رسید و تا پشت درب دارالاماره رفت و عده زیادی دور اوجمع شده بودند

پسیزید به او به تنهایی اجازه ورود داد و او فریاد می زد : داخل نمی شوم ایامیرالمومنین تو با ال محمد صلی الله علیه و اله کاری کردی که اگر بر ترک و رومتسلط پیدا می نمودی نمی کردی. از جایت برخیز و بگذار مسلمین دیگری را که صلاح میدانند بجایت قرار دهند

پسیزید به او خوشامد گفت و و او را در آغوش گرفت و گفت : ای ابا محمد آرام باش ، وعاقلانه برخورد کن ، و با دقت نگاه کن ، و با گوشت بشنو ، نظرت در مورد پدرتعمر بن خطاب چیست؟ آیا او هدایتگر و هدایت شده نبود؟ آیا او خلیفه رسول خدا (صلیالله علیه و آله) و یاور او و او را انتخاب کننده برای دامادیش برای خواهرت حفصهنبود؟

آیااو کسی نبود که گفت : خداوند در پنهانی پرستش نمی شود؟ (یعنی دینش را ظاهر میساخت)

عبدالله عمر گفت : آری او آنچنان بود که وصفش کردی. تو در باره او چه می گویی؟

یزیدگفت : پدر تو قلاده شام را به گردن پدرم انداخت (امارت شام را) یا پدر من خلافتپیامبر (صلی الله علیه و آله) را به گردن پدر تو انداخت؟

عبدالله عمر گفت : پدرم خلافت شام را به عهده پدر تو گذاشت

یزید: ای ابا محمد ! آیا به پیمانی که او با پدرم بست و به عهده او گذاشت راضی هستی یانیستی؟

ابنعمر: بلکه راضیم

گفت: آیا به کار پدرت راضی هستی؟

گفت: آری

پسیزید دست او را گرفت و گفت : برخیز تا خودت بخوانی! ابن عمر بر خواست و بااو وارد یکی از گنجینه های او شد پس او را داخل کرد و صندوقی را طلبید و آن راباز کرد و از داخل آن جعبه ای قفل شده که درب آن مهر شده بود (نوعی پلمپ در گذشتهبود که چیزی را با موم که روی آن مهر خورده بود پلمپ می کردند که اگر کسی آن راباز می کرد آن موم حالت خود را از دست می داد) را در آورد و از آن جعبه طوماریگران قیمت را در آورد که در پارچه ای ابریشمی سیاه رنگی قرار داشت پس طومار راگرفته و باز کرد بعد به ابن عمر گفت : ای ابا محمد این خط پدر توست؟

گفت: آری بخدا قسم و آن را از دست یزید گرفت و بوسید

یزیدبه او گفت : بخوان و ابن عمر خواند و در آن نوشته بود :

بسمالله الرحمن الرحیم

بدرستیکهکسی که با شمشیر ما را مجبور به اقرار نمود و ما هم اقرار کردیم در حالیکه در دلکینه بود و نفس مضطرب و نیت ها و فهم ها در سختی افتاده بود بخاطر آنکه (فهم ونفسمان) انکار می کرد آنچه را که بسوی آن دعوت می شدیم و ما اطاعت کردیم بخاطرآنکه شمشیرشان از ما برداشته شود (تا کشته نشویم) و بخاطر آنکه لشکرشان از مابیشتر بود و بخاطر آنکه لشکر یمنی خود را بر سر ما نریزد و آنان قریشیانی که دینپدران خود را کنار گذاشتند بر ما حمله نکنند پس قسم می خورم  به هبل و بتها وو لات و عزی که هرگز عمر از زمانیکه بت پرست بود آن بتها را انکار نکرد و خدایکعبه را نپرستید و هیچ سخن محمد (صلی الله علیه و اله) را تصدیق نکرد  واسلام را فقط بخاطر حیله و ضربه زدن به آن اختیار کرد زیرا او سحری عظیم آورد و.

وقتىبیعت او (ابوبکر) فراگیر شد ، فهمیدم كه على (علیه السلام) ، فاطمه‏ (سلام اللهعلیها) و حسنین (علیهما السلام) را به در خانه مهاجران و انصار می برد و بیعتآنها را با خود در چهار موضع یادآور شده آنان را تحریك ‏می كند برای خروج ومردم شبانه به او نوید یارى می دهند ولى صبحگاهان كسى به كمك او نمی رود. بر درخانه اش حاضر شده از او خواستم كه از خانه بیرون آید. به كنیزش فضّه گفتم : به على(علیه السلام) بگو براى بیعت با ابوبكر بیرون آید چون مسلمانان با او بیعتكرده‏ اند! پاسخ داد : على (علیه السلام) مشغول است. گفتم : بهانه نیاور و به اوبگو : خارج شود وگرنه وارد شده به زور بیرونش می بریم!

فاطمه‏(سلام الله علیها) بیرون آمده پشت در ایستاد و گفت : اى گمراهان دروغگو! چهمی گویید؟ و چه می خواهید؟ گفتم : اى فاطمه! گفت : عمر چه می خواهى! گفتم : چراپسرعمویت تو را براى پاسخگویى فرستاده و خود در پس پرده نشسته است؟ گفت : اى بدبخت! طغیان و سركشى تو، مرا از خانه به در آورده است ، و حجّت خدا را بر تو و برهمه گمراه كنندگان تمام كرده است. گفتم : این یاوه‏ ها و حرفهاى نه را كنارگذاشته به على (علیه السلام) بگو : بیرون آى! دوستى و احترامى در بین نیست. گفت :اى عمر! آیا مرا از حزب شیطان می ترسانى با این ‏كه حزب شیطان كوچك است؟ گفتم :اگر بیرون نیاید هیزم فراوانى آورده بر روى ساكنان این خانه آتش می افروزم و تمامكسانى را كه در این خانه باشند خواهم سوزاند مگر این‏ كه على (علیه السلام) رابراى بیعت بیرون كشانده ، همراه ببریم و تازیانه قنفذ را گرفتم و زدم و به خالد بنولید گفتم : تو با مردان ما بروید و هیزم بیاورید و گفتم : آن را بر مى افروزم[فاطمه‏] گفت : اى دشمن خدا و دشمن رسول او و دشمن امیرالمؤمنین! (علیهم السلام)

فاطمه‏ (سلامالله علیها) دستهایش را جلو در خانه گرفته نمی گذاشت در باز شود. او را به یك سوىافكندم ؛ سر راه من را گرفت ، با تازیانه بر دستهایش زدم ، از شدت درد ناله وفریادش بلند شد. تصمیم گرفتم قدرى نرم شوم و از در خانه برگردم. در این هنگام بهیاد دشمنى على (علیه السلام) و حرص و ولع او در ریختن خون بزرگان عرب و نیرنگمحمد (صلی الله علیه وآله و سلم) و سحرش افتادم ، لگدى بر در زدم كه محكم برچوب پشت در چسبیده و من صدای آن را شنیدم ، فریادى زد كه پنداشتم مدینه زیرو رو شدو صدا زد :

اىپدر! اى رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)! با حبیبه تو و دخترت بدین گونهرفتار می شود. آه‏ اى فضّه مرا بگیر! به خدا سوگند فرزندى كه در شكم داشتم كشتهشد. صداى آه و ناله او را به خاطر درد زایمان در حالى كه به دیوار تكیه داده بودشنیدم. در را باز كرده وارد خانه شدم. با چهره ‏اى با من روبرو شد كه دیدگانم رافرو بستم. از روى مقعنه به گونه‏اى بر دو روى صورتش نواختم كه گوشواره از گوشش بهدر آمد و زمین افتاد.

على (علیهالسلام) از خانه بیرون آمد. همین كه چشمم به او افتاد با شتاب از خانه بیرون رفتهبه خالد و قنفذ و همراهانش گفتم : از گرفتارى عجیبى رها شدم (و در روایت دیگرىآمده: جنایت بزرگى مرتكب شدم كه بر خود ایمن نیستم ، این على (علیه السلام) است كهاز خانه بیرون آمده من و همه شما توان مقاومت در برابر او را نداریم. على (علیهالسلام) خارج شد در حالى كه فاطمه ‏(سلام الله علیها) دست بر جلو سر گرفته می خواستجلوی سر خود را آشکار سازد و به پیشگاه خداوند از آنچه بر سرش آمده شِكوه نموده ازاو كمك بگیرد. على (علیه السلام) چادر بر سر او انداخته ، به او گفت : اى دختررسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)! خداوند پدرت را به عنوان رحمت براىجهانیان مبعوث كرد ، به خدا سوگند اگر چادر از سر بردارى و از پروردگارت بخواهى كهاین مردم را نابود سازد ، دعایت را مستجاب می کند به طورى كه در روى زمین از اینانهیچ انسانى باقى نخواهد ماند. زیرا مقام تو و پدرت در پیشگاه خداوند بزرگتر است ازنوح كه خداوند به خاطر او تمام ساكنان روى زمین و كسانى را كه در زیر آسمان به سرمی بردند به جز همان چند نفرى كه در كشتى بودند نابود ساخت و نیز قوم هود را بهخاطر این ‏كه او را تكذیب كرده بودند و قوم عاد را به وسیله تند باد سهمگین از بینبرد. تو و پدرت از هود برترید ، ثمود را كه دوازده هزار نفر بودند به خاطر آن ناقهو بچه‏اش عذاب كرد. تو اى بانوى ن بر این خلق نگون بخت رحمت باش و موجب عذاب ونابودى آنان مباش!

دردمخاض (زایمان ) بر فاطمه شدت کرد داخل خانه شد و فرزندش را که علی او را محسننامیده بود سقط کرد و .

ومن می دانم به یقین که شکی در آن ندارم اگر من و تمام اهل زمین تلاش می کردیم براینکه بر او (امیرالمومنین علیه السلام) غلبه کنیم و پیروز شویم نمی توانستیم حریفاو شویم اما مطالبى را در نظر داشت كه من به خوبى می دانستم و هم اكنون نمی شود كهبگویم


آدرس

بحارج 30 ص 294

مجمعالنورین ص 110

موسوعهادب المحنه او شعراء المحسن بن علی علیه السلام ص 33

بیتالاحزان ص 121

ماساهاهرا علیها سلام ج2 ص 1 و 295

الخصائصالفاطمیه ج2 ص 8

طرفمن الابناء و المناقب ص 394

عوالمالعلوم ج11 ص 606


بسم الله الرحمن الرحیم

امامصادق علیه السلام فرمود : فاطمه زهرا سلامالله علیهااز دنیا رفت. در حالیکه سبب مرگش آن بود که قنفذ غلام عمر با غلاف شمشیر او رازد به امر او (عمر) پس محسنش را سقط نمود و بخاطر آن (حادثه) به شدت بیمار گردید واجازه نداد هیچ یک از آنان که او را اذیت کردند به عیادتش بیایند


آدرس

صراط النجاه ج3 ص 441

دلائل الامامه ص 134

بحار ج 43 ص 170

این الانصاف؟ ص 95

النص علی امیر المومنین علیه السلام ص 249 و 252

حقوق ال البیت علیهم السلام ص 4

موسوعه ادب و المحنه ص 49

موسوعه شهادت معصومین ج1 ص 235

الانوار اللهیه ص 1

اسرار الفاطمیه ص 124

الانتصار ح7 ص 215 و 224

حوار مع فضل الله حول اهرا علیها سلام ص 310 و 316 و 400

شهادت الائمه ص 22 و 23

عصر الشیعه ص 25

ماساه اهرا علیها سلام ج2 ص65

زندگانی حضرت زهراء ترجمه ج 43 بحار ص 591

عوالم العلوم ج11 ص 566 و 579 و 587


بسم الله الرحمن الرحیم

وقتیعباس عموی پیامبر صلیالله علیه و آلهبرای عیادت فاطمه علیهاالسلام بهمنزل علی علیهالسلام آمد،به دلیل کسالت شدید آن حضرت و ممنوع الملاقات بودن ایشان ، موفق به عیادت آن عزیزنشد . به منزل خود بازگشت و پیکی روانه منزل علی علیه السلام کرد ، تا به او این پیغام را برساند: آن گونه که من احساس می کنم ، فاطمه علیها السلام روزهای پایان عمر خود را می گذراند واول کسی است که به پیامبر صلیالله علیه و آلهملحق می شود. من پیشنهاد می کنم در صورت رحلت ایشان ، مهاجرین و انصار را خبر کنیدتا در مراسم نماز و دفن آن حضرت شرکت کنند ، که این کار، هم باعث فیض معنوی و ثوابحاضران است ، و هم باعث تقویت شعائر دینی

علیعلیه السلام در پاسخ به پیشنهاد عمویش عباس بنعبد المطلب ، فرستاده ای به نزد او روانه کرد تا این پیام را برساند : سلام مرا بهعمویم برسان و بگو : خیر خواهی شما را فراموش نمی کنم. نظر شما را به خوبی دریافتمو البته احترام آن - در جای خود - محفوظ است

ان فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه و آله لم تزل مظلومة من حقهاممنوعة وعن میراثها مدفوعة . لم تحفظ فیها وصیة رسول الله صلی الله علیه و آله ولارعی فیها حقه ولا حق الله عزوجل وکفی بالله حاکما ومن الظالمین منتقما

یعنی: بدرستی که  فاطمه دختر پیامبر علیهما السلام همیشه مظلوم واقع شده ، و از حق خودبازداشته شد و از ارث خود بی بهره گردید. سفارش رسول خدا صلی الله علیه و آله در مورد او عمل نشد و حقی که خدا ورسول او در مورد فاطمه علیهاالسلامداشتند ، رعایت نگردید و خداوند برای حکمرانی و انتقام از ظالمین [ما را] بس است

عمویگرامی! از شما می خواهم به من رخصت دهید که به نظر شما عمل نکنم ، چرا که فاطمه علیها السلام خودش به من وصیت کرده است که امر [کفنو دفن] او مخفی باشد

وقتیکه فرستاده عباس با این پیام به سوی او بازگشت ، عباس گفت : غفران الهی نثار فرزندبرادرم که البته او آمرزیده است . به راستی که نظر او بدون اشکال و صحیح است. برایعبد المطلب فرزندی با برکت تر از علی علیه السلام زاده نشد ، مگر پیامبر صلی الله علیه و آله


آدرس

امالی طوسی ص 156

مسند امام علی ج8 ص 39

اللمعه البیضاء ص 877

حیات امیر المومنین علیه السلام ج3 ص 37

موسوعه شهادت معصومین ج1 ص 227

بحار الانوار ج 43 ص 210

زندگانی حضرت زهرا سلام الله علیها ترجمه ج 43 بحار ص 669

عوالم العلوم ج11 ص 1098


بسم الله الرحمن الرحیم

سیدالشهدا علیه السلام سه ساعت از روز روی زمینبی رمق قرار داشت در حالیکه به خون خود آغشته بود ، و با گوشه چشم به سمت آسمانمتوجه شده بود و به خدا عرضه می داشت :

اللهم متعالی المكان ، عظیم الجبروت ، شدیدالمحال ، غنی عن الخلائق ، عریض الكبریاء ، قادر على ما تشاء ، قریب الرحمة ، صادقالوعد ، سابق النعمة ، حسن البلاء ، قریب إذا دعیت ، محیط بما خلقت ، قابل التوبةلمن تاب إلیك ، قادر على ما أردت ، و مدرك ما طلبت ، شكور إذا شكرت ، ذكور إذاذكرت . أدعوك محتاجا ، و أرغب إلیك فقیرا ، و أفزع إلیك خائفا ، و أبكی إلیكمكروبا ، و أستعین بك ضعیفا ، و أتوكل علیك كافیا . اللهم احكم بیننا و بین قومنافإنهم غرونا و خذلونا ، و غدروا بنا و قتلونا ، و نحن عترة نبیك ، و ولد حبیبكمحمد صلى الله علیه و آله الذی اصطفیته بالرسالة ، و ائتمنته على الوحی ، فاجعللنا من أمرنا فرجا و مخرجا یا أرحم الراحمین صبرا على قضائك یا رب ، لا إله سواكیا غیاث المستغیثین ، ما لی رب سواك ، و لا معبود غیرك ، صبرا على حكمك یا غیاث منلا غیاث له ، یا دائما لا نفاد له ، یا محیی الموتى ، یا قائما على كل نفس بماكسبت ، احكم بینی وبینهم وأنت خیر الحاكمین

خدایا ای که جایگاه بسیار بلندی داری ، ای کههیبتت بسیار بزرگ است ، و بسیار توانمندی ، و از خلائق بی نیازی ، بزرگیت بسیارزیاد است ، و هر چه بخواهی بر آن قادری ، نزدیک است رحمتت ، ای صادق در وعده ، ایکسی که نعمتت پیشی گرفته ، به نیکویی مبتلا کننده ای ، اگر خوانده شوی نزدیکی ، بهآنچه خلق نمودی احاطه داری ، و قبول کننده توبه ای از کسی که بسوی تو توبه نمود ،بر اراده ات توانایی ، آنچه که طلب کنی می یابی ، اگر شکر شوی بسیار شاکری ، اگریاد شوی بسیار یاد کننده ای . تو را می خوانم از سر احتیاج و فقیرانه به تو میلو رغبت می کنم ، و در ترسم به تو پناه می برم ، و در گرفتاری بسوی تو می گریم ، ودر ضعفم از تو کمک می خواهم ، و به تو توکل می کنم برای کفایت ، خدایا بین ما قومما حکم کن بدرستیکه آنها ما را فریفتند و و ما را تنها گذاشتند ، و نسبت به ما مکرکردند ، و ما را کشتند ، و ما خاندان پیغمبر تو هستیم ، و فرزندان حبیب تو محمدصلی الله علیه و اله هستیم که او را برسالت بر انگیختی ، و او را امین وحیت قراردادی ، پس قرار بده برای ما در این کار گشایشی قرار بده ، و راه چاره ای ایمهربانترین مهربانان . صبر بر قضای تو ای خدا ، خواسته و هدفی جز تو نیست ، ایبفریاد رس کمک خواهان ، پروردگاری برایم جز تو نیست ، معبودی جز تو نیست ، صبر برحکم تو ، ای پناه بی پناهان ، ای دائمی که انتها نداری ، ای زنده کننده مردگان ،ای خدایی که هر نفسی را بر می انگیزی بر اساس آنچه کسب نموده ، بین من و آنها حکمنما و تو بهترین حکم کنندگانی

در این هنگام چهل سواره پیش آمدند تا سر مبارک ونورانی حضرت را جدا کنند. و عمر سعد ملعون فریاد می زد : وای بر شما در کشتنشتعجیل کنید (عده ای برای کشتن حضرت پیش آمدند ولی ترسیدند و بدنشان به لرزه افتادو به عقب برگشتند)

پس شمر ملعون گفت : به خدا قسم هیچ کس مانند منلایق به کشتن حسین نیست

پس بر سینه مبارک حضرت نشست! و شمشیر بر گلوی(مبارک) حضرت گذاشت. و خواست سر مبارکش را جدا کند ، در این هنگام سیدالشهدا علیهالسلام چشمش را باز کرد و نگاهی به او انداخت و فرمود : وای بر تو ، کیستی؟

فقد ارتقیت مرتقا عظیما

به تحقیق بر جایگاه بسیار بزرگی نشسته ای

شمر (لعنت الله علیه) گفت : آنکه بر سینه اتنشسته شمر بن ذی الجوشن ضبابی است

حضرت فرمود : آیا مرا می شناسی شمر؟

گفت : آری تو حسین بن علی (علیه السلام) هستی وجد تو رسول خدا (صلی الله علیه و اله) است و مادرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) وبرادرت حسن (علیه السلام) است

حضرت فرمود : وای بر تو اگر میدانی چرا می خواهیمرا بکشی؟

گفت : بخاطر آنکه از یزید جایزه بگیرم

فرمود : وای بر تو کدام بهتر است جایزه یزید یاشفاعت جدم رسول خدا (صلی الله علیه و اله)؟

گفت : دانق (یک ششم درهم) از جایزه یزید در نزدشمر بهتر از شفاعت جد توست

(آنگاه سیدالشهدا علیه السلام نگاهی به شکم وصورت شمر انداخت که مانند بدنش بر اثر پیسی دو رنگ بود و مویی مانند پشم سگ داشت)سپس فرمود :

الله أكبر لقد صدق جدی (ص) فی قوله لأبی : یا علی إن ولدك الحسین یقتل بأرض یقال له كربلا ،یقتله رجل أبرص أشبه بالكلاب والخنازیر

الله اکبر راست گفت : جدم رسول خدا (صلی اللهعلیه و آله) در خبری که به پدرم داد که یا علی بدرستیکه پسرت حسین در زمینی کشتهمی شود که به آن کربلا می گویند ، او را مردی می کشد که بیماری برص دارد و بسیارشبیه سگها و خوکها است

شمر لعین گفت : مرا به سگها و خوکها تشبیه کردیبخدا قسم تو را از قفا (پشت سر) ذبح می کنم

پس آن حضرت را به رو برگردانید ، آنگاه آن ملعونسر مبارک سیدالشهدا علیه السلام را به ضرباتی قطع نمود، و هر ضربه ای که میزدسیدالشهدا علیه السلام ناله کنان می فرمود :

یا جداه ، یا محمداه یا أبا القاسماه ، ویا أبتاهیا علیاه ، یا أماه یا فاطماه ، أقتل مظلوما (مظلومانه کشته می شوم) ، وأذبحعطشانا (لب تشنه ذبح می شوم) ، وأموت غریب (غریبانه می میرم)

شمر ملعون سر حضرت را جدا نمود و بر نیزه بلندکرد و تکبیر گفت و لشکرهم سه مرتبه تکبیر گفتند ، ناگهان زمین لرزید و دنیا تاریکشد و آسمان خون تازه بارید و منادی ای در آسمان ندا داد :

قتل والله الحسین بن علی بن أبی طالب ، قتل واللهالإمام ابن الإمام ، قتل الأسد الباسل ، و كهف الأرامل

بخدا قسم حسین بن علی بن ابی طالب کشته شد ، بخداقسم امام پسر امام کشته شد ، کشته شد شیر هلاک کننده و پناه بیوه ن


آدرس

معالی السبطین ج2 ص 232

موسوعه کلمات امام حسین علیه السلام ص 616

ینابیع الموده (قندوزی) ج3 ص 82

اهل البیت علیهم السلام فی کتاب و السنه ص 290

کلمات امام حسین علیه السلام ص 482


بسم الله الرحمن الرحیم

پساز آنکه رسول خدا صلی الله علیه وآله ایه 36 سوره نور را قرائت فرمود :

"فی بیوت أذن الله أن ترفع و یذكر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدووالآصال"

"در خانه هایی که خداوند اجازه داده که {قدر و منزلت} آنها رفعت یابد و در آن نامش یاد شود ، خداوند در آن خانه ها صبح و شب تسبیحمی شود"

مردیبر خاست و عرض کرد : ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) !! آنها چه خانه هاییهستند؟

فرمود: خانه های انبیاء

ابوبکربرخاست و عرض کرد : ای رسول خدا (صلی الله علیه و اله) این خانه هم از آنهاست؟ (اشاره به خانه علی و فاطمه سلام الله علیهما نمود)

رسولخدا صلی الله علیه و اله فرمود : نعم من افضلها

یعنی: بله از بهترین آنهاست


آدرس

کتاب اربعین محمد طاهر قمی شیرازی ص 447

بحار ج 23 ص 325

مرات العقول ج 5 ص 68 حاشیه

شواهد التنزیل ج1 ص 533

مناقب علی بن ابی طالب ع ص 284 پاورقی

تنبیه الغافلین عن فضائل الطالبین ص 115 پاورقی

تاویل الایات الظاهره فی فضائل العتره الطاهره ج1 ص 362

سیده فاطمه اهرا سلام الله علیها ص 43 و 125

غایه المرام و حجه الخصام ج3 ص 268

مکیال المکارم ج2 ص 298

شرح احقاق حق ج14 ص 422

شیعه فرقه ناجیه ج1 ص 713

ما نزل من القران فی شان فاطمه سلام الله علیها ص 60

سیمای امام علی علیه السلام در قران (ترجمه شواهد التنزیل) ص 220

البرهان فی تفسیر القران ج4 ص 76

عوالم العلوم ج11 ص 480


بسم الله الرحمن الرحیم

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :وقتی به فاطمه ام (سلام الله علیها) می نگرم به یاد می آورم رفتاری را کهبعد از من با او می شود گویا می بینم او را

و قد دخل الذل بیتهاوانتهكت حرمتها وغصب حقها و منعت ارثها و كسر جنبها و أسقطت جنینها و هی تنادی یامحمد فلا تجاب و تستغیث

فلا تغاث

یعنی : ذلت وارد خانه او می گردد وحقش غصب می گردد و پهلویش شکسته و جنینش سقط می شود و او فریاد می زند که یامحمدا!! ، پس کسی جواب او را نمی دهد و کمک می طلبد اما کسی کمکش نمی کند

پس بعد از من همیشه محزون و در رنج وگریان خواهد بود ، گاهی  به یاد می آورد قطع شدن وحی را از خانه اش و گاهی بهیاد دوری و جدایی از من می افتد ، و وقتی شب فراگیر می شود به وحشت می افتد بخاطراینکه صدای من شنیده نمی شود (به یاد) زمانیکه قرآن می خواندم و او می شنید ، پسخود را ذلیل می یابد بعد از آنکه در روزگار پدرش عزیز بود

وقتی چنین شد خداوند ملائکه را مونسشمی گرداند پس او را ندا می کنند آنچنان که مریم دختر عمران را ندا می کردند پس میگویند : ای فاطمه! بدرستیکه خداوند تو را به خوبی انتخاب کرد و پاکیزه ات گردانیدو تو را بر تمام ن عالم برگزید ، ای فاطمه! برای پروردگارت قنوت بگو و سجده کنو رکوع نما با رکوع کنندگان

بعد از آن بیماریش شدت پیدا می کند ومریض می شود ، آنگاه خداوند مریم دختر عمران را بر او می فرستد او را پرستاری میکند و مونس اوست در بیماریش ،

او در آن حال می گوید : خدایا من اززندگی خسته شدم و و از اهل دنیا به تنگ آمدم پس مرا به پدرم ملحق نما

و او (فاطمه سلامالله علیها)از میان اهل بیتم علیهم السلام اولین کسی است که به من ملحق می گردد و به نزدم میآید در حالیکه محزون و سختی کشیده و غمدیده و حقش غصب و کشته شده است

آنگاه من می گویم : خداوندا لعنت کنکسی را که به او ظلم کرده و مجازات کن کسی را که حق او را غصب نموده و خوار کن کسیرا که او را کوچک شمرده و در آتشت دائمی گردان کسی را که به پهلویش ضربه زده کهموجب شده فرزندش سقط گردد

در این هنگام ملائکه آمین می گویند


آدرس

امالی صدوق ص 176

بحار ج 31 ص 620 و ج43 ص 172

منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه ج13ص 17

مستدرک سفینه بحار ج7 ص 29

موسوعه احادیث اهل بیت علیهم السلامج9 ص 11

بشارت المصطفی ص 307

ارشاد القلوب ج2 ص 295

الخصائص الفاطمیه ج2 ص 440

اللمعه البیضاء ص 853

المحسن السبط ص 121و 131

النص علی امیر المومنین علیه السلام ص249 و 262

جواهر التاریخ ج4 ص 313

محنه فاطمه بعد وفات رسول الله علیهماالسلام ص61

مظلومترین پیامبر صلی الله علیه و الهص 105 پاورقی

موسوعه ادب المحنه او شعراء محسن بنعلی ص 51

موسوعه شهادت معصومین علیهم السلام ج1ص 212

غایه المرام و حجه الخصام ج1 ص 171

بیت الاحزان ص 47

الف سوال و اشکال ج3 ص 38

استخراج المرام من استقصاء الافحام ج3ص 448

الانتصار عاملی ج7 ص 213

فی سبیل جوار ملتزم ص 129 پاورقی

فی رحاب زیارت جامعه کبیره ص 31

شهادت الائمه علیهم السلام ص 9

مجالس العاشوریه ص 14

الهجوم علی بیت فاطمه علیها سلام ص 24و 200

حوار مع فضل الله حول اهراء سلامالله علیها ص 283و 315 و 331

ماسات اهرا سلام الله علیها ج1ص329و ج2 ص 38

نظزیات الخلیفتین ج1 ص 159

موسوعه من حیات المستبصرین ج5 ص 106

طرف من الانباء و المناقب ص379و 386و388و 390و 393و 414

نوادر الاخبار ص 162

اثبات الهدات ج1 ص 300

زندگی حضرت زهرا ترجمه ج 43 بحار ص596

سفینه البحار ج5 ص 387


بسم الله الرحمن الرحیم

متن شایعه

" در کتاب تاریخ طبری یکی از دلایل جنگ ، دعوای عشقی میان حسین (علیه السلام) و یزید بر سر دختری زیبارو به نام ارینب دختر اسحاق آورده شده است؟

سالهاست مردم ما برای حسین بر سر و سینه میزنند در حالی که نمیدانند او را برای چه کشتند : یکی از سرداران یزید زنی زیبا به نام اورینب داشت و یزید عاشق وی شد و شعرهای فراوان در مدح او خواند. از سویی با نامه های کوفیان، حسین مصمم میشود که به کوفه برود. در دمشق یزید با راهنمایی معاویه سردار را به سفر میفرستد و وقتی سردار برمیگردد شهر را از این شایعه پر میکنند که اورینب در غیاب شوهر کرده است. شوهر هم فورا" زن را طلاق میدهد و حسین فورا" زن را ، عقد میکند. یزید به حسین پیغام داد که اگر سرت را میخواهی زن را طلاق بده. حسین زن را پس نفرستاد و بخاطر نامۀ هانی به سوی کوفه رفت و در کربلا کشته شد. او حتی در روز عاشورا هم می توانست اورینب را پس بدهد و زنده بماند! "

 

پاسخ شایعه

1. این داستان در تاریخ طبری نیامده و اولین بار در الإمامة و اله» ابن قتیبه نقل شده که دارای اشکالات مختلف سندی و محتوایی است.

ایرادات سندی:

* روایت مرسل است و سندی برای آن ذکر نشده است.

* ابودرداء (که در داستان سخن او به میان آمده)بنا به نظر معروف در زمان حکومت عثمان مرده و در زمان ماجرا سالها از مرگش گذشته است !

* در هیچیک از کتب مهم و طراز اول شیعه و اهل سنت اشاره ای به داستان نشده است!

2. داستان اشکلات محتوایی بسیاری دارد که برای رد آن کافیست.

شخصی به نام عبدالله بن سلام در میان والیان عراق در زمان معاویه در تاریخ گزارش نشده، چه رسد به عزل او توسط معاویه !

3. سیدالشهدا (علیه السلام) تمام عمر در مدینه زیسته اند و تنها در زمان حکومت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در کوفه بودند؛ در زمان داستان اصلا امام حسین (علیه السلام) در عراق نبوده اند!

4. در فقه اهل بیت بنا بر صریح آیات قرآن ، با گفتن تو را سه طلاقه کردم ، همسر سه طلاقه نشده و یکبار طلاق محسوب می گردد ؛ چگونه ممکن است امام معصوم (علیه السلام)  این گونه عمل کرده باشند؟!

5. یکی از شرایط طلاق در فقه امامیه حضور ۲ شاهد عادل عاقل است که در اینجا از شاهد نیز خبری نیست!

6. چگونه یزید ۱۶ ساله که همواره در شام و غرق لذات بوده ، به صرف حرف مردم ، عاشق زنی در عراق گردد تا جایی که صبر از کف داده و برای آن حکومت خود را با چنین جنایاتی به مخاطره اندازد؟!

7. راهنمایی یک مرد نامحرم به اندرون منزل با سیره اهل بیت (علیه السلام) و غیرت و مردانگی عرب سازگاری ندارد! و گذشته از آن بری شدن ذمه نیازی به خلوت با نامحرم ندارد!

8. پس از مرگ معاویه، یزید به والی مدینه نوشت از حسین (علیه السلام)بیعت بگیر ، اگر بیعت کرد ، محترم و مکرم باشد و اگر سرباز زد ، گردن او را بزن ؛ اگر ادعای شبهه در قصد تصفیه حساب شخصی یزید درست بود ، دیگر دلیلی بر تکریم در صورت بیعت نبود!

9. پس از واقعه کربلا که یزید اهل بیت را شماتت می کرد ، به ارینب اشاره نکرد، بلکه به امام سجاد (علیه السلام) گفت پدرت فراموش کرد خدا ملک و پادشاهی را به هر کس بخواهد می دهد ، اگر او بیعت می نمود ، در نهایت عزت زندگی می نمود!

10. در طول مسیر حرکت کاروان کربلا که انگیزه قیام حضرت را مکررا از او می پرسند ، امام حسین (علیه السلام) تنها یک جواب می دادند ، که هدفشان احیای اسلام و امر به معروف و نهی از منکر است.


بسم الله الرحمن الرحیم

از ابن عباس روایت شده که گفت : زمانیکه فاطمه
سلام الله علیها وفات نمود اسماء (بنت عمیس) گریبان چاک کرد و (از اتاق حضرت) خارج شد ، در این هنگام امام حسن و امام حسین علیهما السلام او را دیدند و پرسیدند : مادرمان کجاست؟ پس (اسماء) سکوت کرد ، آنگاه حسنین علیهما السلام داخل اتاق شدند و مادر خود را خوابیده یافتند ، پس امام حسین علیه السلام مادر را حرکت داد و یافت که او از دنیا رفته است پس گفت : ای برادر! خداوند به تو اجر بدهد در مورد مادر (یعنی به تو تسلیت می گویم) و خارج شدند در حالیکه با صدای بلند می گفتند : یا محمداه یا أحمداه الیوم جدد لنا موتك إذ ماتت أمنا

یعنی یا محمد یا احمد (ای رسول خدا) امروز مصیبت تو دوباره برای ما تازه گردید زیرا مادر ما از دنیا رفت.

پس آن دو بزرگوار علیهما السلام به علی (امیر المومنین) علیه السلام خبر داند و او در مسجد بود ، (با شنیدن این خبر) حضرت (امیرالمومنین علیه السلام) از حال رفت تا اینکه آب به روی او ریختند و به حال آمد (یعنی تا آب به رویش نریختند حضرت حالش خوب نشد) پس با امام حسن و امام حسین علیهم السلام آمدند تا وارد اتاق فاطمه سلام الله علیها گردیدند در حالیکه اسماء بالای سر آن حضرت نشسته بود و گریه می کرد و می گفت : وای بر یتیمان محمد (صلی الله علیه و آله) بعد از رحلت جد شما با فاطمه تسکین می یافتیم پس بعد از او به چه کسی تسلی پیدا کنیم؟

علی علیه السلام پارچه از چهره فاطمه برداشت ، در این هنگام نامه ای را در کنار سر مبارک او یافت و آن را گشود و خواند :

 

بسم الله الرحمن الرحیم این وصیت فاطمه دختر رسول خداست (صلی الله علیهما و آلهما)

و او شهادت می دهد که خدایی نیست مگر خدای یگانه و اینکه محمد بنده و فرستاده اوست و اینکه بهشت راست است و آتش راست است و روز قیامت حتما خواهد آمد و شکی در آن نیست و اینکه خداوند آنها را که در قبرهایشان هستند زنده خواهد کرد ،

ای علی (علیه السلام) من فاطمه دختر محمدم به ازدواج در آورده خداوند مرا با تو برای آنکه در دنیا و آخرت با تو باشم تو به من از دیگران اولویت داری ، در شب حنوطم کن و غسلم بده و کفنم کن و بر من نماز بخوان و شب دفنم کن و کسی را خبر نکن تو را به خدا سپردم و بر فرزندانم تا روز قیامت سلام می فرستم .»

پس چون شب فرا رسید امیر المومنین علیه السلام او را غسل داد و او را روی تختی گذاشت و به حسن علیه السلام فرمود : اباذر را بگو بیاید و او اباذر را فراخواند و آندو او را (یعنی امیر المومنین و اباذر بدن فاطمه سلام الله علیها را) تا مصلی حمل کردند پس بر او نماز خواندند آنگاه امیر المومنین علیه السلام دو رکعت نماز خواند بعد دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و به خدا عرض کرد : این دختر پیامبر تو فاطمه است (صلی الله علیهما و آلهما) او را از ظلمت به سوی نور خارج کردی در این هنگام زمین به اندازه یک میل در یک میل روشن شد

وقتی که امیر المومنین علیه السلام خواست فاطمه سلام الله علیها را دفن کند از قسمتی از بقیع صدائی بر خواست : به سمت من به سمت من خاکش از من بر داشته شده ( یعنی قبرش آماده است)

(وقتی نگاه کردند دیدند قبری کنده شده و آماده است پس تخت (تابوت) را به آن سمت حرکت دادند.

آنگاه امیر المومنین علیه السلام داخل قبر نشست و گفت :

یا أرض! استودعتك ودیعتی ، هذه بنت رسول الله

ای زمین امانتم را به تو سپردم این دختر رسول خداست (صلی الله علیهما و آلهما)

در این هنگام صدائی از زمین بر خواست ای علی من با او از تو مهربانترم برگرد و نگران نباش پس حضرت روی قبر را بست و با سطح زمین برابر کرد و کسی نداند که آن کجاست تا روز قیامت (البته این جمله از ابن عباس نقل شده ولی در روایات دیگر ذکر شده که قبر آن حضرت را امام زمان علیه السلام آشکار خواهد نمود .)


آدرس :

بحار ج 43 ص 215

موسوعه کلمات امام حسین ع ص 148

اللمعه البیضاء ص 879

قادتنا کیف نعرفهم ج3 ص 239

محنه فاطمه بعد وفات رسول الله ص 192

موسوعه شهادت معصومین ج1 ص 244

شرح احقاق حق ج 10 ص 454

امام حسین ع فی احادیث الفریقین ج2 ص 192

زندگانی حضرت زهرا س (ترجمه جلد 43 بحار) ص 677

عوالم العلوم ج11 ص 1092


بسم الله الرحمن الرحیم


بعد از آنکه ابن ملجم را اسیر کردند و به نزد امیر المومنین علیه السلام آوردند حضرت بی حال در بستر افتاده بود ، امام حسن علیه السلام پدر را بوسید و و عرض کرد: ای پدر این دشمن خداست و دشمن توست خداوند ما را یاری کرد تا او را دستگیر کنیم، اما حضرت امیرالمومنین علیه السلام جواب او را نداد و امام مجتبی علیه السلام هم اکراه داشت که آن حضرت را از خوابش بیدار کند.

ساعتی گذشت امیر المومنین علیه السلام چشمان خود را باز کرد در حالیکه می فرمود: ای ملائکه پروردگارم با من رفاقت کنید،

امام حسن علیه السلام عرض کرد: این دشمن خدا و تو ابن ملجم است، خدا او را به دام ما انداخته الان در حضور شما قرار دارد.

آنگاه امیر المومنین علیه السلام چشمان خود را باز کرد و به او نگاهی انداخت و ابن ملجم لعنت الله علیه در بند بود و شمشیرش هم در گردنش آویزان بود، پس امیر المومنین علیه السلام با ضعف و صدائی شکسته و با ترحم و مهربانی به او(لعنة الله علیه) فرمود: یا هذا لقد جئت عظیما وارتكبت أمرا عظیما وخطبا جسیما

آهای تو عمل بزرگی بجا آوردی و گناه بسیار بزرگی مرتکب شدی و اشتباه سنگینی کردی

أبئس الامام كنت لك حتى جازیتنی بهذا الجزاء؟

آیا بد امامی برای تو بودم که اینگونه به من پاداش دادی؟

ألم أكن شفیقا علیك وآثرتك على غیرك وأحسنت إلیك وزدت فی إعطائك ؟

آیا بر تو مهربان نبودم؟ و تو را بر غیر تو ترجیح ندادم؟ و به تو نیکی نکردم؟ و عطایای تو را زیاد نکردم؟

ألم یكن یقال لی فیك كذا وكذا فخلیت لك السبیل ومنحتك عطائی وقد كنت أعلم أنك قاتلی لا محالة؟ ولكن رجوت بذلك الاستظهار من الله تعالى علیك

آیا به من نمی گفتی که چنین و چنان است (کنایه از اینکه می آمد و به حضرت عرض حاجت می کرد) و من برایت راه را باز می کردم (یعنی مشکلت را حل می کردم) و کمکهای من تو را در وسعت و راحتی قرار می داد؟ در حالیکه خوب می دانستم که تو حتما قاتل منی! ولی من امیدم از این کارها این بود که در مقابل تو خدا پشتیبان من باشد.(یعنی در حضور خدا حجتی برای کشتنم نداشته باشی)

یا لكع وعل أن ترجع عن غیك ، فغلبت علیك الشقاوة فقتلتنی یا شقی الأشقیاء؟

ای احمق چه باعث شد که از این جنایت دست بر نداشتی؟ و بدبختی بر تو غلبه کرد و مرا کشتی ای شقی ترین شقی ها

اشک از چشمان ابن ملجم (لعنت الله علیه) سرازیر شد و گفت: ای امیرالمومنین آیا تو می خواهی کسی را که در آتش هست نجات دهی؟

حضرت فرمود: راست گفتی (یعنی برای تو دلسوزی فایده ای ندارد)

آنگاه حضرت به امام حسن علیه السلام رو نموده و فرمود:

ارفق یا ولدی بأسیرك وارحمه ، وأحسن إلیه وأشفق علیه ، ألا ترى إلى عینیه قد طارتا فی أم رأسه ، وقلبه یرجف خوفا ورعبا وفزعا

پسرم با اسیرت مدارا کن و به او ترحم نما و با او خوش رفتار باش و برایش دلسوزی نما، آیا چشمانش را نمی بینی که چگونه در کاسه سرش می چرخد؟ و از روی ترس و وحشت و بیچارگی چگ.نه قلبش می تپد؟

امام حسن علیه السلام به پدر عرض کرد: این ملعون جنایتکار قصد قتل تو را نموده، و ما را مصیبت زده کرده است، ولی تو امر می کنی که ما با او مدارا کنیم؟

امیر المومنین علیه السلام جواب داد:

نعم یا بنی نحن أهل بیت لا نزداد على الذنب إلینا إلا كرما وعفوا ، والرحمة و الشفقة من شیمتنا لا من شیمته،

آری فرزندم ! ما اهل بیت در حق کسی که به ما ستم کند جز کریمی و گذشت و مهربانی و دلسوزی چیزی زیاد نمی کنیم بخاطر خلق کریمانه ما، نه اخلاق او

بحقی علیك فأطعمه یا بنی مما تأكله ، واسقه مما تشرب ، ولا تقید له قدما ، ولا تغل له یدا

بخاطر حقی که من بر تو دارم از همان غذائی که خودت می خوری به او بده و از همان نوشیدنی که خودت می نوشی به او بنوشان و پاهای او را در بند نکن و دستانش را در زنجیر قرار نده

فإن أنا مت فاقتص منه بأن تقتله وتضربه ضربة واحدة وتحرقه بالنار،

اگر من مردم او را قصاص کن یعنی او را بکش و فقط یک ضربه به او بزن بعد بدنش را در آتش بسوزان (زیرا قاتلین انبیا و اولاد انبیا طبق فرمان الهی نباید بدنشان دفن شود بلکه باید سوزانده شود)

ولا تمثل بالرجل فإنی سمعت جدك رسول الله صلى الله علیه وآله یقول : إیاكم والمثلة ولو بالكلب العقور ،

این مرد را قطعه قطعه نکنید که من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: بپرهیزید از مثله کردن(یعنی قطعه قطعه کردن بدن کسی) اگرچه سگ مرده ای باشد

وإن أنا عشت فأنا أولى بالعفو عنه ، وأنا أعلم بما أفعل به ، فإن عفوت فنحن أهل بیت لا نزداد على المذنب إلینا إلا عفوا وكرما .

و اگر من زنده ماندم سزاوارترم از دیگران که از او درگذرم و خودم بهتر می دانم با او چکنم و اگر او را عفو کنی (عجیب نیست) زیرا ما اهل بیتی هستیم که برای ستم کنندگان به خود جز گذشت و بزرگواری چیزی زیاد نمی کنیم.


آدرس

بحار الانوار ج 42 ص 287

فقه العولمه ص 8

موسوعه کلمات امام حسن علیه السلام ص 83

منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة ج5 ص 156

الانوار العلویة ص 380(قسمتی از روایت)

مستدرک الوسائل ج ص 256(قسمتی از روایت)

جامع الاحادیث شیعه ج26 ص 230(قسمتی از روایت)

مسند امام علی ج6 ص 356(قسمتی از روایت)
بسم الله الرحمن الرحیم

امام مجتبی به امام حسین علیهما السلام وصیت نمود که بدنش رادر کنار جدش ببرند ( در بعضی از روایات آمده : بدن او را برای تجدید عهد ببرند) و به او فرمود: پسر مادرم بزودی متوجه میشوی که قوم (مخالفین ما) گمان می کنند که تو می خواهی مرا کنار قبر جدم دفن کنی و آنها مانع می شوند،  تو را به خدا مواظب باش بحق رسول خدا بر تو و پدرت امیر المومنین و مادرت فاطمه و حقی که من بر تو دارم (قسمت میدهم) که به اندازه ریختن خون حجامتی در تشییع جنازه ام خون ریخته نشود، مرا در بقیع دفن کنید. وقتی آن حضرت به شهادت رسید، امام حسین علیه السلام او را غسل داد و کفن نمود و در تابوت قرار داده و به سمت قبر جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله حرکت داد وقتی به مقبره حضرت رسیدند امام حسین علیه السلام دستور داد درب مقبره را باز کنند، در این هنگام مروان بن حکم و سعید بن عاص که در آن زمان والی مدینه بود و عده ای از بنی امیه که یقین داشتند امام حسین علیه السلام و همراهانش می خواهند جنازه امام مجتبی علیه السلام  را در کنار قبر رسول خدا دفن کنند، به ریاست مروان حکم سلاح و لباس جنگ پوشیدند و به سوی آنها حرکت کردند، در بین راه عایشه را ملاقات کردند مروان به عایشه گفت: ای ام المؤمنین آنها می خواهند حسن را کنار رسول خدا دفن کنند، اگر چنین کنند دیگر برای پدرت و دوستش عمر تا روز قیامت افتخاری باقی نمی ماند، عایشه پرسید: چگونه خود را به آنها برسانم مروان گفت: سوار استر من بشو و برو من می آیم. بعد از استر خود پیاده شد و عایشه سوار گردید و در راه مردم و بنی امیه را به مقابله با امام حسین علیه السلام فرا می خواند تا خود را به جمع آنها رسانید و می گفت: من را با شما چکار!  آیا می خواهید کسی را وارد خانه من کنید که من او را دوست ندارم؟ آنگاه بنی امیه و یارانشان جلوی اهل بیت علیهم السلام را گرفتند. ابن عباس می گوید: چون عایشه نظرش بر من افتاد مرا پیش طلبید و گفت: یا بن عبّاس! شما بر من جرئت نموده اید! هر روز مرا آزار می کنید، می خواهید کسی را داخل خانه من کنید که من او را دوست نمی دارم و نمی خواهم، و مروان می گفت: چه بسا جنگیدنی که از آسایش بهتر است، آیا عثمان باید در انتهای مدینه در بدترین جا دفن شود و حسن (علیه السلام) با پیامبر صلی الله علیه و اله دفن شود؟ این هرگز نخواهد شد تا اینکه نیزه ها و شمشیر ها شکسته شود و تیردان ها از تیر خالی گردد. آگاه باشید که هرگز چنین نخواهد شد ، و من با شمشیر آمده ام، در این هنگام ابن عباس پیش آمده و بعد از سخنان زیادی به مروان گفت: برگرد به همانجا که از آن آمدی، ما نمی خواهیم او را در اینجا دفن کنیم، فقط می خواهیم تجدید عهدی با زیارت رسول خدا صلی الله علیه و آله کنیم، بعد او را طبق وصیتش کنار قبر جده او فاطمه (بنت اسد) دفن می کنیم، و اگر او وصیت کرده بود که او را کنار جدش دفن کنیم تو می فهمیدی که ناتوان تر از آن هستی که مانع ما از این کار شوی لکن او آگاه تر بود به احترام قبر پیامبر صلی الله علیه و آله از اینکه کنار قبر را بکوبد و ویران کند چنانچه دیگران کردند و بدون اجازه او وارد خانه او شدند. بعد عایشه به نزد قبر آمد و خود را از استر افکند و فریاد زد به خدا سوگند که نمی گذارم حسن علیه السّلام را در این جا دفن کنید تا یک مو در سر من هست.(مگر اینکه موهای سرم را بکنید) ابن عباس به او گفت : ای حمیرا آیا برای تو بس نیست که کاری کردی که یک روز را به روز جمل (شتر) نامیدند حال می خواهی کاری کنی که یک روز را به روز بغل بنامند (قاطر) (کنایه از اینکه در جنگ جمل چون تو سوار جمل شدی به این نام نامیده شد و الان می خواهی جنگ راه بیندازی و این روز را روز بغل بنامند) چه قدر کارت زشت است، روزی بر استر و روزی بر شتر سوار شدی  و اگر زنده بمانی بر فیل هم سوار می شوی و می خواهی نور خدا را خاموش کنی؟ و با دوستان خدا می جنگی ؟ برگرد آنچه از آن می ترسیدی پیش نمی آید و به آنچه می خواستی رسیدی و خداوند یاری کننده اهل این خانه است اگرچه زمانی بگذرد، عایشه گفت: از من دور شو! اُف بر تو! اگرچه روزی مثل جمل درست شد و روزی مثل بغل(قاطر) باز من اجازه نمی دهم که حسن در خانه من دفن شود. بعد قوم او جنازه امام مجتبی را تیر باران کردند، در این هنگام بنی هاشم خواستند شمشیرها بکشند و جنگ کنند که امام حسین علیه السّلام فرمود: به خدا سوگند می دهم شما را که وصیّت برادرم را ضایع نکنید و کاری نکنید که خونی ریخته شود، (طبق بعضی روایات: برادرم وصیت کرده که اگر نگذاشتند او را کنار رسول خدا دفن کنیم او را کنار جده اش فاطمه دفن کنیم)  بعد امام حسین علیه السلام به عایشه فرمود: تو یکی از زنهای پیامبری و حق تو از این خانه به اندازه موضع قدمهای توست به حق آن خداوندی که مکّه را حرم محترم گردانیده که حسن فرزند علی و فاطمه (علیهم السلام) سزاوارتر است به رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم و خانه او از آنها که بی اجازه داخل خانه او گردیده اند، به خدا سوگند که او سزاوارتر است از حمّال خطاها که ابوذر را از مدینه بیرون کرد و با عمار و ابن مسعود کرد آنچه کرد، و قُرُق کرد اطراف مدینه و چراگاه آن را و راندگان رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم را پناه داد(منظور حضرت مروان حکم و دیگر بنی امیه بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله آنها را از مدینه اخراج نموده بود و تا زمان عثمان تبعید بودند اما عثمان آنها را به مدینه برگرداند) و کسی را کنار پیامبر دفن کردید که پیامبر صلی الله علیه و اله او را دوست نمی داشت و حال آنکه خداوند فرمود: لا تَدْخُلُوا بُیوتَ‏ النَّبِی إِلاَّ أَنْ یؤْذَنَ لَکُم»؛)داخل خانه پیامبر نشوید مگر آنکه به شما اجازه داده شود) و برای دفن آنها کنار قبر پیامبر صدای کلنگ بلند کردید در حالیکه خداوند در قرآن بلند کردن صدا در حضور پیامبر را نهی نموده است و بخدا قسم اگر نبود عهدی که حسن (علیه السلام) با من کرد که خون ها حفظ شود و به اندازه حجامتی خون ریخته نشود به شما نشان می دادیم که چگونه با شمشیرهای  خدا از شما انتقام می گرفتیم و یقینا آن پیمانی که بین ما و شما بود شکسته شد و آنچه که بین ما و شما شرط شده بود برای حفظ جان باطل گردید،عبد الله جعفر به امام حسین علیه السلام عرض کرد تو را به حق خودم قسم میدهم که جواب او را ندهی، آنگاه جنازه امام مجتبی علیه السلام را به سمت بقیع بردند و او را در کنار جده اش فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف رحمت الله علیها دفن کردند تا خونی ریخته نشود، آنگاه مروان و همراهانش جنازه آن حضرت را تیر باران کردند که وقتی تیرها از جنازه بیرون کشیدند هفتار چوبه تیر بود.


آدرس :

  1. مناقب آل ابیطالب ج3 ص 204
  2. بحار الانوار ج 44 ص 157
  3. تاریخ طبری ج 4 فارسی ص 683
  4. انوار البهیه ص93
  5. الامام الحسین فی احادیث الفریقین ج 2 ص 230
  6. منتهی الآمال - عباس قمی ص: 562
  7. شرح الاخبار ج 3 ص129
  8. خرائج و جرائح قطب راوندی ج1 ص 244
  9. اعیان الشیعه ج1 ص 576
  10. مواقف الشیعه ج 1 ص 377
  11. کشف الغمه فی معرفه الائمه ج2 ص 209
  12. ائمه اثنی عشر شیخ سبحانی ص 64
  13. اضواء علی عقائد الشیعه الامامیه ص 149
  14. الامام حسین فی احادیث الفریقین ج2 ص 230
  15. روضه الواعظین ص 167
  16. مقاتل الطالبیین ص 49
  17. دلائل الامامه ص 162
  18. المستجاد من الارشاد ص 151
  19. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 16 ص 51
  20. جواهر التاریخ ج 3 ص 240
  21. وفیات الائمه ص 120

بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی امام حسین علیه السلام برادر خود را در قبر قرار داد این اشعار را در مرثیه او سرود که :

أأدهن رأسی أم تطیب مجالسی * ورأسك معفور وأنت سلیب

آیا جا دارد که من روغن به سرم بزنم، یا مجالس من طیب و نیکو باشند؟ در صورتی که سر و صورت تو روی خاک باشد و تو باشی؟


أو أستمتع الدنیا لشئ أحبه * ألا كل ما أدنى إلیك حبیب

یا اینکه از آن چیزهای دنیوی که دوست دارم بهره مند شوم ، آگاه باش: هر چه که به تو نزدیک شود محبوب است.


فلا زلت أبكی ما تغنت حمامة * علیك وما هبت صبا وجنوب

من دائم برای تو گریه می‌کنم، مادامی که کبوتر بخواند و باد صبا و جنوب بوزد.


وما هملت عینی من الدمع قطرة * وما اخضر فی دوح الحجاز قضیب

و مادامی که چشم من قطرات اشک بریزد و مادامی که چوبی در میان درختان حجاز سبز باشد.


بكائی طویل والدموع غزیرة * وأنت بعید والمزار قریب

گریه من طولانی و اشک من ریزان است. گرچه تو از من دور شدی ولی مزار تو به من نزدیک است.


غریب وأطراف البیوت تحوطه * ألا كل من تحت التراب غریب

غریب است در حالیکه اطراف خانه‌ها او را احاطه نموده اند. بدان هر کسی که زیر خاک باشد غریب است.


ولا یفرح الباقی خلاف الذی مضى * وكل فتى للموت فیه نصیب

بازماندگان بر خلاف متوفی خوشحال نمی شوند. هر جوانمردی از مرگ بهره ای خواهد داشت.


فلیس حریبا من أصیب بماله * ولكن من وارى أخاه حریب

غارت زده آن کسی نیست که اموالش را برده باشند. بلکه غارت زده آن شخصی است که برادرش را به خاک بسپارد.


نسیبك من أمسى یناجیك طرفه * ولیس لمن تحت التراب نسیب

خویشاوندان تو باید شب کند تا لحظه ای با تو نجوی کند ، کسی که زیر خاک است خویشاوندی ندارد.


آدرس :
  1. شرح الاخبار ج3 ص 132 پاورقی
  2. مناقب ال ابیطالب ج3 ص 205
  3. بحار الانوار ج44 ص 160
  4. نظم الدرر ص 206
  5. اعیان الشیعه ج3 ص 454
  6. قادتنا کیف نعرفهم ج3 ص 538
  7. موسوعه شهادت معصومین ج1 ص 445
  8. المجالس الفاخره ص 151
  9. الامام حسین فی احادیث الفریقین ج2 ص 237
  10. جواهر التاریخ ج 3 ص 264
  11. چهارده نور پاک ج 4 ص 543

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

❀وبـــــــ لژیــــون همسفــــر سحـــــر❀ نیک فوم سایت روستای غینرجه Scott's memory نا تنی ساختار 110 Portia's notes prophet with light of revelation=LUCIFER2012=روشنا ...پیامبر عشق و آگاهی Cathryn's memory جامه شناسی